از آنجا تا اینجا
پسرم یاشار
امروز ،روز آخری است ک تو در منی ...
باور کردنش سخت است پسرم
دلم تنگ می شود برای :
تمام دردها ، ناراحتی ها و بی خوابی ها
تمام بی اشتهایی ها ، بد ویاری ها
تمام استرس ها ، بی قراری ها و نگرانی هایم بابت سلامتیت
دلم تنگ میشود برای تکان خوردنت ، سکسکه هایت و سفت شدنت هایت
برای شکم خالی بدون تــو
دلم تنــگ می شود ...
اما ؛
چاره ای نیست کوچــولوی من ، باید بیایی !
سالم و شاد بیا پسر زیبــاروی من ، من و پدرت منتظرت هستیم ...
منتظر دیدنت ، در آغوش کشیدنت و بوسیدنت .
این دوران هر چند سخت گذشت ، گذشت
پسرم
و در آخر ای آفـریدگار هستی نگاهبان یاشار من باش .
لحظه دیدار نزدیک است
باز من دیوانه ام، مستم
باز می لرزد،
دلم، دستم
باز گویی در جهان دیگری هستم
لحظه دیدار نزدیک است
از ساعت11شب22آبان1388
که بستری شدم دردی نداشتم و من فقط دعا می کردم واسه همه .
ای زیباترین غزل هستی
میان گشودن چشمان نازت به دنیا و پر گرفتن آرزو هایم فاصله ای نیست
تا فردا غروب دردی نداشتم آخه سونوگرافی موعد بدنیا اومدنتو 22آذر زده بود و دکتر گفت چون درد نداری باید تحت کنترل باشی که خدایی نکرده برا کوچولومون اتفاقی نیفتهتا اینکه بالاخره بعد آمپولهای فشاری که به خورد مامان دادن درد مامان شروع شد وتوشروع کردی که دل مامانو ترک کنی
ساعت دیواری روبروم 1 نشون میداد
و دو تا چشم مموشو خوشکل که شدن لونه آرزوهای من.
بعد از اینکه منو از اتاق بیرون بردن با تمام دردی که داشتم خیلی بی تاب دیدن موجودی بودم که تا به حال ندیدمش بعد منو بردن که بابا و بقیهرو ببینم بعد هم تو رو برده بودن نشون بابایی داده بودن
توکه از خواب بیدار نمیشدی من یه حال دیگه داشتم گرسنه بودم بابا کلی خوردنی برام آورده بود تو خوابیدی
خاله سونیا هم خوابید باورت نمیشه من فکر میکردم روزه خاله بهم گفت ساعت 2 صبح بگیر بخواب
ساعت 5صبح بود خاله رو بیدار کردم تو رو بیاره شیر بخوری ولی هرکاری کردیم نخوردی
دکترها بهم گفتن از هر100تا بچه یکیش شیر مادرشو به هیچ عنوان نمیخوره و تو از اون دسته بودی
تا دوماه هرچی سعی کردم شیرمو نخوردی و به این ترتیب تو شیر خشک خوردی
من میخوندم بچه ها بخورید هومانا بچه ها نخورید مامانا چه کیفی میداد اون روزها
خورشيد خانم كه خسته بود
رفت پشت ان كوه كبود
هلال ماه ابرو كمان نشست كنار آسمان
ستارهها دور و برش الماس ميريختند به سرش
وقتي كه شب سحر شد خروس از آن خبر شد
قوقولي قوقو را سر داد
به بچهها خبر داد:
كي خواب و كي بيداره!
صبح شده وقت كاره!
تو حوض خونه ما
ماهيهاي رنگارنگ
بالا و پايين مي رن
با پولکاي قشنگ
کلاغه تا مي بينه
کنار حوض مي شينه
مي خواد ماهي یگيره
ماهيا تا مي بينن
به زير آبها ميرن
کلاغ شيطون مي شه زار و پريشون
بهارم و بهارم
شادي با خود ميارم
شكوفه هاي سفيد
گل هاي تازه دارم
سه ماه دارم هميشه
فروردين اوليشه
ارديبهشت و خرداد
ماه های آخریشه