یاشاریاشار، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 18 روز سن داره

یاشار همیشه جاویدان

گردش و تفریح

1392/4/1 14:09
نویسنده : مامان ندا
1,083 بازدید
اشتراک گذاری

1392/3/30

الان که دارم این مطلبو مینویسم تو 3 سالو شش ماهه هستی

سلام گلکم همیشه به خوشی و سلامتی نفسم 

امروز ساعت 4 بعدظهر بابایی زنگ زد گفت یاشارو آماده

 کن میخوام برا سرکشی برم روستای افشرد که از روستاهای

زلزله زده تبریز هستش یاشارو آماده کن بیام دنبالش با خودم ببرم

از منم عذر خواست که محیط کارگاهیه و نمیتونم شمارو ببرم خانومی

عزیزای دلم من فقط سلامتیه جفتتونو از خدا میخوام

خلاصه شما حاضر شدین بابایی اومد شماروبرد

منم خونه موندم آخه نفسم من همش دلهره تو رو داشتم

آخه عادت بدی که داری تو ماشین کمربندتو نمیبندی

همش یه ریز سوال میپرسی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

به بابا سفارشتو نکردم آخه یه ذره ناراحت میشه همیشه بهم 

میگه این نفسمه من خودمو فدای این میکنم ولی مطمئن باش نمیزارم

پسرم طوریش بشه

سرتو درد آوردم مامانی تو با پدرت رفتی یه 3 ساعتی بیرون بودی

همین که رسیدین افشرد بابا زنگ زد که تو باهام صحبت کنی

باذوق میگفتی مامان من روستا هستم اینجایم رو کوه هستم توروهم 

میارم تو رو سوار ماشینم میکنم میارم فدای محبتت بشم نفس همه کس

بابا میگفت اونجا همش میگفت مامانمو بیاریم روستا قررررررررررررررربونت بشم

3ساعت بعد اومدی تا پایین اومدم در خونه رو برات باز کردم

آخه بابا باید میرفت دلم برات حسابی تنگ شده بود به جان خودم

از همونجا بغلت کردم آوردمت بالا هی برام توضیح میدادی

شیرین زبونه من گفتی مامان روستا کباب خوردم

گوسفندو سرشو بریده بودن آخه سرش شکسته بود 

برا همین سرشو بریدن من گفتم آخیییییییییی چرا؟

تو گفتی برا اینکه کباب کنن بخوریم دیگه

گفتی رو سنگهای بزرگگگگگگگگگگ کباب درست کردن

من خوردم زمین دستم پاره شد من ناراحت شدم 

گفتم مگه بابا مواظبت نبود یاشار جان تو الان خیلی عاشق بابا هستی

برا اینکه بابا محکوم نشه گفتی نه بابام دستامو شست خوب شد

راست گفتی آخه اثر زخمی تو دستات نبود

هی با آبو تاب تعریف میکردی بابا برا اونا نون خرید

کلی با ذوق و خوشحالی تعریف داشتی برام

بابا که اومد شاخ دراورد از تعریفایی که تو کرده بودی 

بابا گفت من نمیخواستم بدونه گوسفند سربریدن اون آقاهه ترکی داشته میگفته

بابایی که ترکی دستو پا شکسته اونم تو این مدتی که تبریز بود یاد گرفته

ولی تو فهمیدی آقاهه چی میگه الهی دورت بگردم

الان تو ترکی میفهمی چندتا کلمه میتونی بگی 

گیلکی هم میفهمی بشووووووووووووووووو

فدای پسر خوبم بشم همچین منو بغل کرده بودی

آخه من با قیافه ناراحت میگفتم

من خیلی تنها شده بودم تو منو بغل کرده بودی

هی میگفتی باشه باشه الان اومدم تنها نیستی

یاشار من تو خیلی مهربونی من کمتر پسری دیدم 

اینقدر با عاطفه باشه بعضی وقتا با خودم میگم

شاید به این خاطره که تو همش با منی و کمتر با مردا 

برخورد داری به این خاطره روحت مثل زنها لطیفه

خوبه خیلی خوبه تو با محبتی تو نوازش کردنو خوب بلدی 

تو دل آدمو از ناراحتی خیلی قشنگ پاک میکنی

در آخر تو یه تیکه از روح خدا هستی پاک لطیف ملموس زیبا

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مامان بهنود
2 تیر 92 16:18
عزززیز خاله چقده شما شیرین زبونی عزیزم...
کی میشه بهنود من اینجوری دلبری کنه...



مامان رز
8 تیر 92 14:33
ای جونم عزیزم که چقدر شیرین زبونی و باهوش
راستی وب جدید مبارک


مامان پریناز
8 مرداد 92 23:32
سلام گلم