ناگفته های من
پسر قشنگم سلام آخه کی گفته پسرا مثل دخترا نمی تونن دلبری کنن
نفس مامان از روزی که خدا تورو بهم داد تنهاییام
تو شهر غربت پرزدنو رفتن توشدی رفیق گرمابه و
گلستان مامان فدای اون دل کوچیکت بشم که برا
من یه دریای مواج معرفته آخه من چطور میتونم خدا
رو به خاطر این همه مهربونیش شکرگزار باشم
هرچی فکر میکنم که یادم بیاد تو این چهار سال کی
مامانو اذیت کردی به خدا قسم یادم نمیاد نه فکر
کنی احساسات مادرانه باعث میشه من اذیتهای
تورو کتمان کنم نه جان مامان
کوچولوی مامان یه روزی که نشستی واینا رو
خوندی بدون مامانو بابا برا شادی تو از خیلی چیزا
خودشون گذشتن آرامش خودشونو دادن تا تو
زندگی تو فقط آرامشو آسایش لونه کنه
شیره وجودم هر وقط ازت میپرسم کی یاشارو به ما
داد خودتو جا میدی تو بغلمو میگی خدا فدای اون خدایی بشم که تو رو به من داد
فدای تو بشم که بهم حس قشنگ مادر یه پسر
خوب وآقا بودنو دادی
تنها دلخوری مامان از تو بدغذا بودنته
چندروز پیش که بازم سر غذا خوردن بازی درآورده
بودی من ناراحت شدم بلند شدم که برم
برگشتی گفتی آی جوجه خوشگله کجا؟
منو بابا خنده ای به قول تو ترکیدیم
گرفتم همچی فشارت دادمو بوسیدمت
مامانی من تو رو سعی کردم مستقل بارت بیارم
الان یکسالی هست که خودت لباساتو میپوشی
الان که اینارو مینویسم تودقیقا ٣سالو نیمه هستی
کشمش مامان خیلی خوب کلماتو تلفظ میکنی
قشنگ جمله بندی میکنی اگه تنهایی گربه رو ببینی
میترسی اما اگه با بابا باشی دمارشو درمیاری
تو تخیلات خودت چیزی به اسم روسری سیاه
درست کردی که ازش میترسی
هرکاری میکنم قانع نمیشی که همچین چیزی
وجود نداره. رنگهارو میشناسی اشکال هندسی
{مربع.مستطیل.گردی.مثلث}رو میشناسی
تازگیها اگه برنامه تلوزیون تموم بشه شاکی میشی
اسمو فامیلی خودتو میدونی.
پسر خوبم ماتمام تلاشمونو براتو میکنیم
اما خواسته مامانو بابا از تو یه چیزه باعث سربلندی
خودتو ما باش راهشم اینه که در همه حالت
توکل به خدا کن واز خدا بخواه که کلید همه قفلها
دست خودشه.